مسافرت به خمین
بعد از مدتها تصمیم گرفتیم بریم شهرستان چون جشن عقد پسر عمو هومن بود . . اصلا از جشن چیزی نفهمیدی چون همش خوابیدی اما روز بعد با دختر عموها رفتیم گردش و کلی توی دشت حال کردی گذاشتم روی شبدر ها و تا تونستی اونا رو کندی ... راستی دوست هم پیدا کردی دوستای خوبی مثل ماهان - فاطمه - آیلار- سمین - ستایش و ثنا بیشتر از همه با سمین بازی کردی اون دو ماه از تو بزرگتره عکسای اونروز مامان راستی اونجا برای اولین بار گاو دیدی زیاد برات مهم نبود ...یا اینکه اینجوری وانمود کردی ...